رشته ای بر گردنم افکنده دوست می کشد هر جا که خاطرخواه اوست
... وقتی نزدیک بهمن و اسفند می شویم، در دلم غوغایی می شود،
دوباره خاطرات زنده می شوند ،انگار لحظه ی موعود رسیده،
..ودوباره دلم هوایی می شود،
هوایی شلمچه و آن غروب غمبارش...
انگار همین دیروز بود، دو سال پیش ، که مسافر جنوب شدم.
از لحظه ای که نگاهم به اطلاعیه ی اردو افتاده بود تا زمانی که راهی شدم
آتشی در درونم شعله ور شده بود،
حسی غریب به سراغم امده بود،
نمی شناختمش، چون تا بحال تجربه اش نکرده بودم...و حالا من میهمان شهدا شده بودم.
زائران کاروان ما با دیگر کاروان ها فرق داشتند! انها طلبه های خارجی ،از همه جای دنیا بودند!
وقتی شور و اشتیاقشان را در ثبت نام و گریه شان را موقع قرعه کشی و... رضایتشان را در اغاز میدیدم با خود میگفتم، اینها دیگر چرا؟؟؟ چرا اینقدر اشتیاق؟؟؟مگر اینها با شهدای ما چه نسبتی دارند؟؟؟
و من
جوابم را در جای جای این سفر گرفتم.
به هر منطقه ای که میرسیدیم، اول پاها را از تعلق خالی میکردند، و بعد دلشان سیراب میشد از حضور جاری شهدا و ذوب میشدند و باچشمه ی جاری چشمانشان پاک میشدند و اقامه ی عشق میبستند.
وجودشان پر میشد از عطر شهدا واین را میشد از حال منقلبشان فهمید،
یقین را میشد در چشمانشان دید.
غبطه میخوردم به حالشان، به حال انهایی که شهدا را ندیده بودند و حتی چیز زیادی از انها نمی دانستند و این گونه شیفته شده بودند و چنگ دل را به ضریح نگاهشان گره زده بودند.
نور شهدا دلشان را روشن کرده بود و پرده های حجاب را از دیدگانشان افکنده بود.
انها عاشق شده بودند عاشق مردان اسمانی سرزمین روح الله... .
همیشه فکر میکردم شهدایمان فقط متعلق به ما و این آب و خاکند.
شاید در ظاهر اینگونه باشد ولی در ان روزها خلاف آنچه در ذهن داشتم به من ثابت شد...
که شهدا زمان و مکان ندارند، شهدا مظروف نیستند که در ظزف دل ما جا بگیرند،
شهدا در حقیقتی ماورای حقیقت ظاهربین ما در اوج قله های رضایت اللهی در نعیم رضوانند
...
میهمانی به اخر رسیده بود وما باید باز میگشتیم به شهر و دیار تعلقات.
اما پاها سست شده بودند و انگار عزم ماندن داشتند و تاب بازگشتن نه!
اخر انها هم به جای پای شهدا عادت کرده بودند و انس با خاکیان را بهتر از صحبت با کاخ نشینان میدانستند!
اما چاره چه بود، جز بازگشتن؟
جز خداحافظی با سرزمین عشق؟
و چه سخت بود ان لحظات...لحظه های دل کندن از دیار خاک بازان افلاک ساز...
براستی شهدا چه کرده بودند که اندک باقی مانده ی اثازشان این چنین افاق و انفس را متلاطم و دگرگون می سازد...؟؟؟
فقط این چنین میتوان گفت که رفتن با خود بود و بازگشت هرگز...
...
سلام عالی بود منو یاد سفر جنوب انداختی منم 5 با رتا حالا رفتم از وقتی محمد سبحان اومده دیگه نمی تونم برم رفتی حتما دعام کن
سلام
دعا کن شهدا دوباره بطلبنمون
سلام.
یک چیزی بگم باورتون نمیشه ،
من تاحالا جنوب نرفتم...خیلی بی لیاقتم!
سلام علیکم
همیشه بخاطر بی لیاقتی نیست
شاید باید با سوز بیشتری برید
....
با سلام
چقد دلم هوای شلمچه رو کرده هم زیارت کنی شهدا را هم آماده رفتن به کربلا بشی
یادش بخیر ماه رجب کربلا جاتون خالی
راستی منظورت کدوم تذکر بود ؟؟!!گرچه قابلی نداشت
همون روایتی رو که نوشتی
سلام...
سه روز و شب گریه برای روضه ی اربعین ارباب ...
منتظر اشکهای جانسوزتان هستم ...
یا علی ..[گل]
سلام ...
ممنون سر زدید ...
مایل به تبادل لینک هستم ...
در صورت تمایل بفرمائید با چه نامی در روضه گاه حسین نامتان حک شود .
یا علی ... منتظرم .
سلام علیکم
بنام «سلام بابا»
و شما و به چه نامی؟
ای شهیدان! ای مفقودالاثرا! ای جاویدالاثرها! ای مفقودالجسدها!
((به امید دیدن خاک شلمچه))
ما نمیدانیم کجا رفتید،کجاهستید،نمیدانیم آنجا از اینجا دور است یا نزدیک؟نمیدانیم چه میخورید؟چه میکنید؟چه مینوشید؟ «فی جنات النعیم»کجاست؟آخر ما نمیدانیم «متکئین علیها متقابلین»یعنی چه؟
آخر ما نمی فهمیم «الا قیلا سلاما سلاما»یعنی چه؟برای ما درک «ذواتا افنان فیها عینان تجریان،فیهما من کل فاکهة زوجان» محال است.
ما نمیدانیم وقتی دلتان میگیرد کجا میروید!اصلا آیا دلتان میگیرد؟ای شهیدان!
از همان لحظه ای که تقدیر مارا از شما جداکردتاکنون یادشما،خاطره های دنیای پاک شما،
امیدحیاتمان گشته،مابه عشق شما زنده ایم و به امید وصل کوی شما زنده ایم.
اما شما،علی الظاهردلیلی ندیدیدکه اوقات پر ارجتان راصرف ماکنید! چه بگوئیم؟راستی چگونه حرف دلمان را فریادکنیم که بدانید برما چه می گذرد؟
مگر خودتان نمی گفتیدکه ستونهای شب عملیات،ستون گردان نیست،ستون عشق است،ستون دلهای سوخته ای است که با خمیرمایه ی اشک وسوز به هم گره خورده اند.
پس چرا؟چرا?سال گذشت و هیچ سراغی از ما نمیگیرید؟با اینکه تمام روز وشب ما برشماعیان است،تمام ناگفته هایمان را میدانید،تمام نا نوشته هایمان را میخوانید،تمام پنهان و کردارمان را میبینید!
سلام عزیز .بازم طبق معمول همیشگی عالی بود .این روزها خیلی دلم هوای شلمچه کرده نمیدونی در جمع شهدا بودن چه صفایی داره .امیدوارم دوباره قسمتت بشه. خوش به حال شما که تو اون دنیا شفعی هم دارین که دستتونو بگیره اما ما چی همه رو ازخودمون بااین کارا مون دور کردیم. .فرزند شهید بودن هم سعادتیه.اجماعا شلمچه بریم صلوات ........................... ببخشین ما سوتیهم زیاد میدیم ها عادت ما بچه طلبه هاست .
سلام علیکمعزیز
...میگم ما که نفهمیدیم سوتیش کجا بود!!!!
سلام خواهرم...
التماس دعا................
سلام سارا جان
وبت هم قشنگه... هم عالی... هم دلنشین
همیشه شاد باشی و موفق عزیزم
یاد پدر عزیزت و همه شهدای عزیزمون گرامی...
سلام علیکم
قدم رنجه فرمودید ...
و نظر لطف شماست
سلام علیکم
اتفاقی اومدم ولی پشیمون نیستم
ویلاگ خوبی دارید تبریک میگم
به منم اگه سر بزنید خوشحال می شم[گل][گل]
اگر هم مایل به تبادل لینک بودید خبرم کنید
خوش به سعادتتون
می خوام بگم خدا بیامرزه پدرتون ولی فکرشو که می کنم می بینم اونا که آمرزیده شده هستن خدا ما رو بیامرزه
سلام علیکم
خوش اومدید وممنون
سلام
اربعین شهدای کربلا رو تسلیت عرض می کنم.
مطالبتون بسیار خوب و زیبا بود موفق باشید.
در صورت تمایل به تبادل لینک خبرم کنید.
به روزم و منتظر قدوم سبز و نظرات سازنده شما.
سلام علیکم یااباصالح المهدى (عج)السلام علیک یاامین الله فى ارض وحجته على عباده
(یاصاحب الزمان آجرک الله)اربعین حسینی بر شما وعاشقان حسین تسلیت عرض مینمایم)
.
سلام
ممنونم از حضور و لطفتون.
شما هم لینک شدید. موفق باشید.
بعد از این همیشه منتظر حضور شما و نظرات سازندتون هستم.
التماس دعا.
سلام
جای شما بسیار خالی عاشورای حسینی امسال قسمتمان شد و رفتیم کربلای ایران
رفتیم هویزه و دهلاویه و فکه
حالی بسی خوش داشتیم .
سلام علیکم
زیارت قبول
دلم گرفته و کم مانده تکه تکه شود ،
شبیه منطقه ای که هنوز مین دارد ...
http://www.mahallatcity.blogfa.com/
محلات سیتی : شهید غلامعلی یادش همیشه در ذهن ماست
سلام و همیشه در سلام
باید بخوانم و نظر بدهم
سلام علیکم
متوجه منظورتون نشدم جناب!
سلام...
ایام آخر صفر تسلیت ...
سلام آبجی
آپم اگه افتخار بدید خوشحال می شم
دعاى امام زمان عجَّ الله تعالى فرجه
کفعمى در مصباح فرموده این دعاء حضرت مهدى صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ است .
اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفیقَ الطّاعَةِ وَ بُعْدَ الْمَعْصِیَةِ
خدایا روزى ما کن توفیق اطاعت و دورى از گناه
وَ صِدْقَ النِّیَّةِ وَ عِرْفانَ الْحُرْمَةِ وَ اَکْرِمْنا بِالْهُدى وَالاِْسْتِقامَةِ وَسَدِّدْ
و صدق و صفاى در نیت و شناختن آنچه حرمتش لازم است و گرامى دار ما را به وسیله هدایت شدن و استقامت و استوار کن
اَلْسِنَتَنا بِالصَّوابِ وَالْحِکْمَةِ وَامْلاَْ قُلُوبَنا بِالْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ وَ طَهِّرْ
......
امیییییییییین.........
سلام خواهر عزیزم.خوبی.خوشحالم که هنوز سنگر پدرت رو خالی نذاشتی وانشاالله ثابت قدم باشی.میخواستم اگه موافقی با هم تبادل لینک کنیم.باعث افتخارمه که خواهر بزرگتری مثل شما رو کنار خودم داشته باشم.راستی منم یه نجات یافته شهدام .کسی که شهیدزین الدین رو برادر خودش میدونه.یه سر به ما هم بزن.منتظرم نذاری.نظرت رو هم بهم بگو.نسئل الله منازل الشهدا.
دوباره سلام.ممنون از این همه معرفتت وشرمنده ام که دیر بهت سر میزنم.راستی من انشالله اگه شهدا تحویل بگیرن.میخوام اسفند ماه دوباره برم جنوب.اگه رفتم به یادتم اگر شما رفتید به یاد ما هم باشید.راستی پدر کی وکجا وتو چه عملیاتی شهید شدن؟ببخشید بابت این همه سوال