اسمش را می گذارم «دلتنگی های کودکانه»!
می دانی چرا؟ آخر پر است از «خواهش»، «حسرت»، «اشتیاق» و ...
امروز نسیم آمده بود تا مسافرم را به مقصد برساند. نسیم آمد و مسافرم را نشاند روی بال های بی رنگش و رفت و شد کبوتر نامه رسانم...
انتهای نگاهم پر بود از آسمان، آسمانی که میهمانانش همه ابر بودند ابرهایی که از همه جا آمده بودند، از چهار سمت دنیا. سخاوت آسمان را می شد توی میهمانی اش دید! آن قدر ابر جمع شده بود که خورشید، شرمنده، یک گوشه کز کرده بود، انگار او هم به سخاوت آسمان می اندیشید.
نسیم می چرخید توی صورتم، و دانه هایی را که روی صورتم جوانه زده بود، جمع می کرد انگار می خواست این هارا هم ضمیمه ی مسافرم کند و به دست عشق برساند. او حتما می دانست این دانه ها که از سر دلتنگی، آن هم دلتنگی های کودکانه جوانه زده اند، چه قدر برای عشق گران قیمت است!
انتهای نگاهم را به دورترین نقطه ی سخاوت آ سمان دوختم و آرام آرام دلتنگی ها را برای نسیم دیکته کردم. نسیم نگاشت هر آن چه سرودم و گریست از سنگینی این دلتنگی ها بر دل پر از غصه ام... صدای من و نسیم در هم پیچیده بود، گاه نسیم گریان تر به نظر می آمد، ضجه هایش را می شد حس کرد از پیچیده شدن لای شاخ و برگ ها و رقصاندنشان توی آسمان.
دلتنگم...
شاید این جمله تکراری ست اما هربار که آن را می نویسم و تکرار می کنم و برای عشق می خوانم برایش تازگی دارد. گفته اند درد را از هر طرف بخوانی ظاهرش همان درد است اما نگفته اند اگر بقچه اش را باز کنی باز هم در د همان درد است!و این را عشق خوب می داند و دردهای من برایش کهنه نیست. دردهایم همیشه جوانه های تازه دارند...
دلتنگم...
نگاهم سرشار از حسرت و خواهش است؛ حسرت ها و خواهش هایی که هنوز کودک مانده اند، انگار آب و نان را از آن ها دریغ کرده باشند!
شانه هایم می لرزد...
سرد است و خشکیده، انگار زمستان روی شانه هایم نشسته است، سال هاست جوشش بهار را حس نکرده اند، چشمه های مهربانی روی شانه هایم از جریان ایستاده است، گم شده ام میان زمستان و خسته از گشتن در پی بهار.
دست های خواهشم خالی و تنها میان زمین و آسمان رها مانده اند. سال هاست مهربانی سراغ دست هایم را نگرفته است.
نمی دانم چرا مهربانان نیز نامهربان شده اند! انگار چشم هایشان عطش را نمی بیند! چه قدر بی خیال بودن کار آسانی شده است برای اهل زمین و چه آسان لبخندهایشان را اجاره داده اند! لبخندهایی که آمده تا دل ها تنها نباشند تا قلب ها احساس غریبی نکنند.
چند تا قانون منطقی را از نوع مغلطه کنار هم می گذارند و به قول خودشان استدلال می کنند؛ به احتساب حذف مهربانی! و چه غافلند که هر روز ده بار خدا را به نام مهربانی ستایش می کنند!
و غافل از این که حضرت عشق عارفانه و عاشقانه فرمود: «لیس الدین الا المحبة»
دین چیزی جز محبت نیست...
_________________________________
کودکانه نوشت:
دلم برای همه ی مهربانی ها تنگ شده است.
سلام
زیبا بود...
salam
...
ومن الله التوفیق
شهیدا:مایه ی ابهت اسلام
فرزندان شهدا بدانند که پدران انها موجب شدند که اسلام .در چشم شیطان
و طاغوت های عالم .ابهت پیدا کند .روزی بود که به اسلام و جامعه ی
مسلمین . اصلا اعتنایی نمی کردند و کمترین محلی نمی گذاشتند و انان را
صاحب فکر نمی دانستند :اما امروز دریافته اند که اسلام.
.کاخ های اقتدار شیطانی انان را در سراسر دنیا لرزانده است...امروز به
فضل همین شهادت ها و به برکت خون شهدا .ملت ما .ملت سربلند
و ابرومندی است و ملت ها ابرو وعزت را این گونه باید پیدا کنند ..قدرتهای
استکبار ی . برای ملتها ی کشورهای امثال ما کشورهای مستضعف-حق
حیات و حق رای و مظر قایل نیستند :حتی حق استفاده از منابع ثروت
خودشان را هم قایل نیستند . با قدرت های شیطانی از سر ضعف و ذلت
نمی شود وارد شد .چون به ضعیف رحم نمی کنند . باید هر ملتی خود را
قوی کند و قدرت حقیقی خودش را پیدا نماید و این جز به برکت اعتقاد و
عمل در راه ان اعتقاد تا سرحد مجاهدت و شهادت امکان پذیر نیست این
کاری است که ملت و شهدا ی ما انجام دادند و دنیای استکبار و دولت
های متکبر را واداربه پذیرش و تحمل اسلام و جمهوری اسلامی کردند
دلم برای کسی تنگ است...
که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد...
دلم برای کسی تنگ است ...
که همچو کودک معصومی ..دلش برای دلم سوخت..
.
.
.
دلم برای پدر...دلم برای محبت...دلم برای نگاهش..که هیچ وقت ندیدم...
فدای غربت دلت خواهرم...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
دختر عزیز شهید عزیز
شما دعوتی به اخلاص ...به اخلاص سر بزن حتی شده یک بار
منتظر حضورت
ان شاء الله که بیای
خواهرت
التماس دعا
فکر کن تنهاییات را وصله کردهای به دلتنگی آنوقت
دیگر مجالی جز درد و آه نمیماند
میشود قصهات مثل قصهی دخترهایی که موهایشان را کسی نیست که ببافد
آره شبیه دخترهایی که بابایشان یک روز دور، دیر کرد و رفت به جایی که آمدنش دیگر پا نمیخواهد، بل که بال میخواهد...
خوش به حال بابا...
بابا... تکلیف موهای نبافتهام چه می شود؟!...
بیا... دلتنگم.
سلام بر همه شهیدان
و سلام بر بابای شهید شما
و سلام بر شما که یادگار شهید هستید.
از نظرات گذشته پیدا کردم.
خداوند نگهدار خود خانواده گرامی باشد.
یک بیمار داریم محتاج دعای مومنین هستیم. التماس دعا
اللهم اشف کل مریض...
پاشو ببین کی اومده ببین چقدر بزرگ شده ام
همون ک تو خواسته بودی وایستم رو پا های خودم
های کجایی بابایی پر دردم حواست هست؟!
سلام . بنویس بانو . دلمان تنگ می شود برای مهر ِ قلمت ...
سلام خواهر
اگر روزگار بگذارد...
مدت هاست عطر خوشبوی بدر در خانه امان نبیجیده.امشب دلم بهانه کرفته بود.بهانه ای که میدانم می دانی از جه جنسی است.از جنس بدر...ناخداکاه در خلوت من بدر و خدا وارد شدی ای دوست! موفق باشی.التماس دعا
سلام
چقدر زیبا احساسات و خاطراتتان را می نویسید.
روحشان شاد
و در پناه حق
با با
دلتنگم ...
دیروز پرواز کردی ...
هق هق کودکانه ام را کنار مزارت آوردم ...
اما آرام نشدم که نشد