شهید نظر می کند به وجه الله....
...
فرمود : بمیرید! پیش از آنکه بمیرید
و از تمام ما ،
آنان که زنده بودند شنیدند ،
و آنان که شنیدند ، مردند،
و آنان که مردند ، زنده شدند .
دیدید؟!
تنها آنان که زنده بودند ، زنده شدند...
* * *
رفتند و نزدیکتر از همیشه ، کنار ما ماندند
و تازه فهمیدیم چه قدر تنهایند
چه قدر از خود دور مانده ایم...
* * *
پس از آنها ،
من نه از رفتن ،
که از ماندن می ترسم ،
می ترسم
مرده بمانم
مرده بمیرم...
...
..
.
ادامه...
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض ادب و احترام خدمت دوستان بزرگوار ، مجدد اومدیم و ایندفعه با طرح پس زمینه مونیتورهای عریض به روز شدیم... داشتم توی آرشیو عکسهام چرخی میزدم که ببینم ایندفعه چه کاری رو میتونم برای وبلاگم آماده کنم که به این عکس شهید حق وردیان برخوردم ، راستش خیلی به دلم نشست و شهادت به این زیبایی ندیده بودم...با توکل به خدا و توسل به این شهید، دست به کار شدم دیدن بفرمائید و با نظراتتون در بهتر شدن طراحی ها راهنماییمون کنید... یا علی التماس دعا http://montazer-designed.mihanblog.com/
مرحوم حاج میرزا اسماعیل دولابی از علمای برجسته و از بزرگان اهل معرفت، درخصوص انتظار فرج تمثیل زیبائی دارند که نقل آن آموزنده است.
پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت اینجا را مرتب کنید تا من برگردم، خودش هم رفت پشت پرده. از آنجا نگاه میکرد میدید کی چه کار میکند، مینوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند... یکی از بچهها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید یکی از بچهها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمیگذارم کسی اینجا را مرتب کند یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمیگذارد، مرتب کنیم
اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب میکرد همهجا را میدانست آقاش دارد توی کاغذ مینویسد هی نگاه میکرد سمت پرده و میخندید. دلش هم تنگ نمیشد. میدانست که آقاش همین جاستتوی دلش هم گاهی میگفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید باز من کارهای بهتر میکنم
آن بچه شرور همه جا را هی میریخت به هم، هی میدید این خوشحال است، ناراحت نمیشودوقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد
ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش، شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش. نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن، خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید
سلام دوستم من امروز 37روزه که بابام از دستم رفته و فکر می کنم خیلی خوب درکت می کنم بزرگترین آرزوی این روزهام دیدن بابا توی خوابه برام دعا کن روح پدرت شاد و قرین آرامش انشاا...
این نوای نی... این تن این حال ودل صاحب قلم... دیوانه می کند آدم را... سلام خواهری.کم پیدایی خبری از سلامتی خودت به ما بده... مردیم از چشم انتظاری... راستی طاعات قبول.التماس دعا
هوالحبیب سلام «خاطرات یک روز اردوی جهادی»(قسمت اول و دوم) و «مدال طلایی که خیلی خیلی تلخ بود» ... به روزم... حتما سر بزنید اگه مفید بودم لینکم کنید یامهدی
سلام دوست عزیز.. ... دلمو لرزوندی... نمیدونم چی بگم... فقط هر زمان که دلت میشکنه و اشکت میریزه مارو هم دعا کن... آخه دعای فرزند شهید بهتر میگیره... التماس دعای شهادت... شهادت نصیبتون.. یاحق...
سلام عزیزم ،خدا رحمت کند پدر بزرگوارتان را ،من هم پدرم عزیزی داشتم که حدود سه ماه است دار فانی را وداع گفته و خوب می دانم از درد دلت.ان شاال... که پدر بزرگوار شما دست پدر مرا هم بگیرد و با هم همنشین سفره آقا امام حسین (ع ۹ باشند.پدرم خادم اهل بیت بود خیلی زود از پیش ما رفت .قربان دل با صفیت ،لطفا برای صبر ما مخصوصا مادرم دعا کن.اگر لایق دانستی به نوشته من سری بزن که که در وبلاگ دختر کوچولومه.
saya
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1391 ساعت 08:17 ب.ظ
شما در وبلاگ قرارگاه لینک شدید.
تولد باباتون هم مبارک باشه .
وقتی سیم دلت وصل شد برا ما هم دعا کن.
بابا تولدت مبارک...
و چه خوش گفت عزیزی، عکس شهدا را میبینیم و عکس آن عمل میکنیم...!
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض ادب و احترام خدمت دوستان بزرگوار ، مجدد اومدیم و ایندفعه با طرح پس زمینه مونیتورهای عریض به روز شدیم... داشتم توی آرشیو عکسهام چرخی میزدم که ببینم ایندفعه چه کاری رو میتونم برای وبلاگم آماده کنم که به این عکس شهید حق وردیان برخوردم ، راستش خیلی به دلم نشست و شهادت به این زیبایی ندیده بودم...با توکل به خدا و توسل به این شهید، دست به کار شدم دیدن بفرمائید و با نظراتتون در بهتر شدن طراحی ها راهنماییمون کنید...
یا علی التماس دعا
http://montazer-designed.mihanblog.com/
سلام دختر خوبم
امیدوارم که همیشه موفق باشی
اگه تونستی به وبلاگ بچه های رزمنده تیپ نینوا هم سر بزن
یا مهدی عج ادرکنی
سلام میگم هم به شما و هم به بابا.
متنهاتون زیباست.قلمتون استوار.
لینکتون کردم خوشحال میشم اگر شما هم منو لینک وبلاگتون کنید.
آقا را دیدی؟!
مرحوم حاج میرزا اسماعیل دولابی از علمای برجسته و از بزرگان اهل معرفت، درخصوص انتظار فرج تمثیل زیبائی دارند که نقل آن آموزنده است.
پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت اینجا را مرتب کنید تا من برگردم، خودش هم رفت پشت پرده. از آنجا نگاه میکرد میدید کی چه کار میکند، مینوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند...
یکی از بچهها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید
یکی از بچهها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمیگذارم کسی اینجا را مرتب کند
یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمیگذارد، مرتب کنیم
اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب میکرد همهجا را میدانست آقاش دارد توی کاغذ مینویسد
هی نگاه میکرد سمت پرده و میخندید. دلش هم تنگ نمیشد. میدانست که آقاش همین جاستتوی دلش هم گاهی میگفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید باز من کارهای بهتر میکنم
آن بچه شرور همه جا را هی میریخت به هم، هی میدید این خوشحال است، ناراحت نمیشودوقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد
ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد
زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش، شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش. نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن، خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید
سلام دوستم من امروز 37روزه که بابام از دستم رفته و فکر می کنم خیلی خوب درکت می کنم
بزرگترین آرزوی این روزهام دیدن بابا توی خوابه برام دعا کن
روح پدرت شاد و قرین آرامش انشاا...
بابا...
سلام خواهر خوبم
تولد پدر بزرگوارتون رو تبریک عرض میکنم
التماس دعا
سلام.
خدا قوت
با مطلبی در مورد ریشه و چاره بدحجابی به روزم.
سلام...خیلی قشنگ نوشتید.دعام کنید.....خیلی زیاد
"ومن الله توفیق"
در رقص گلوله دلنشین می میرند
روی هیجان سرخ مین می میرند
خاکستر پیکر توهم گمشده است
مردان بزرگ اینچنین می میرند.
سلام وبه خیلی زیبا و ارزشی ای دارین لطفا به وبه منم یه سری بزنید و اگه موافق به تبادل لینک بودین خبرم کنین.
دلم جاموند توی وبلاگتون
دیـشـب گـرسـنـه بـود دخـتـری کـه مُـرد ...
چـه آسـان بـه خـاک پـس دادیـمـش ؛
و هـمـسـایـه اش ... زیـارتـش قـبـول !!
دیـشـب از سـفـر رسـیـد ...
مـکـه رفـتـه بـود !!
سلام
امروز ۲۳ امین روز کوچ غریبانه پدر عزیزمه خیلی سخته خیلی
خدا رحمت کنه همه والدین رو . التماس دعا
سلام رفیق !!
گمانم اینطور بخوانمت هم دردی هایمان بیشتر می شود ...!!!
این رسیدن به بابا حکایت عجیبی ست ...
رفتن شاید نرسیدن است و
یا
نرسیدن همان رفتن ...
نمیدانم ...
من که هنوز اندر خم کوچه های این شهر شلوغ مانده ام ...!!
hagh ba toe................
delam gerye mikhaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaad
سلام بر تو و سلام بر بابا ! ماه من ! ماه تابان من !
بی تو بهار جاویدرا باور نمی کردم .
هنوز درختان به همان زیبائی اند.
هنوز برگ ها می درخشند .
هنوز گل ها باز می شوند
و هنوز ضیافت درخت گیلاس باقیست ...
خوش آمدی به مهمانی من !
راستی تو مهمان منی یا من مهمان تو؟!
یا هردو مهمان اوئیم ؟!
چشمهایم در شوق دیدار تو بود
***********************************************
شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن
(ماه مبارک رمضان، ماه دوری از گناهان، ماه بندگی مبارکتان باد.)
التماس دعا
***********************************************
به روزم با موضوع حجاب در مسلخ تجارت سینمایی...
منتظر حضورتان هستم[گل]
خواهرم برای ایستادن تو افتادند اکنون چگونه ایستاده ای؟!
سلام آپم ومنتظر حظورتون.
این نوای نی...
این تن
این حال ودل صاحب قلم...
دیوانه می کند آدم را...
سلام خواهری.کم پیدایی خبری از سلامتی خودت به ما بده...
مردیم از چشم انتظاری...
راستی طاعات قبول.التماس دعا
سلام
تولدشون مبارک!
تورت خدا آهنگ رو عوض کن ! ! آهنگه داره اشکمو در میاره!
سلام
طاعات قبول
خدایا من اشتباهی نکردم.......
بروزم.....
یا زهرا
هوالحبیب
سلام
«خاطرات یک روز اردوی جهادی»(قسمت اول و دوم) و «مدال طلایی که خیلی خیلی تلخ بود» ... به روزم... حتما سر بزنید
اگه مفید بودم لینکم کنید
یامهدی
سلام دوست عزیز..
...
دلمو لرزوندی...
نمیدونم چی بگم...
فقط هر زمان که دلت میشکنه و اشکت میریزه مارو هم دعا کن...
آخه دعای فرزند شهید بهتر میگیره...
التماس دعای شهادت...
شهادت نصیبتون..
یاحق...
پس از آنها ،
من نه از رفتن ،
که از ماندن می ترسم ،
می ترسم
مرده بمانم
مرده بمیرم...
...
....
سلام عزیزم ،خدا رحمت کند پدر بزرگوارتان را ،من هم پدرم عزیزی داشتم که حدود سه ماه است دار فانی را وداع گفته و خوب می دانم از درد دلت.ان شاال... که پدر بزرگوار شما دست پدر مرا هم بگیرد و با هم همنشین سفره آقا امام حسین (ع ۹ باشند.پدرم خادم اهل بیت بود خیلی زود از پیش ما رفت .قربان دل با صفیت ،لطفا برای صبر ما مخصوصا مادرم دعا کن.اگر لایق دانستی به نوشته من سری بزن که که در وبلاگ دختر کوچولومه.
alye damet garm zadi to pare hame
تولدش مبارک
سلام خیلی قشنگ نوشتید
التماس دعا
گاهی وقتها حرفها به زبان آدمها ترجمه نمی شوند، پس اشک میشوند و میچکند...
سلام آبجی نوشته هات قشنگ بودن!دلم تنگ باباییم بود تنگتر شد خدا رحمت کند پدرتان را !برای پدرمنم دعا کنید